روش تند خوانی
تندخوانی
یک سر گذشت!
سرخپوستی به تنهایی مشغول گردش در جنگل بود، که ناگهان با تخم عقابی مواجه شد. او با این تصور که آن تخم به یک مرغوحشی تعلق دارد، آنرا درآشیانهی یک مرغوحشی قرار داد. جوجه پس از چندی به دنیا آمد، در حالی که اطرافش تعدادی جوجه مرغ دیدهمیشد. مرغهایی که جیکجیک میکردند و عین مرغ، دانه و ارزن برمیداشتند. روزی در هنگام بهار، پرندهی جوان با صحنهی بسیارزیبایی روبرو شد؛ پرندهای عظیم در آسمان مشغول پرواز بود و در ارتفاع بسیاربالا سیر میکرد. جوجه عقاب که درمیان جوجههایی وحشی بزرگ میشد پرسید: ” این پرنده چه نام دارد؟ ” یکی از جوجهها که درحال خوردن دانهها از روی زمین بود، باکنایه به او پاسخ داد: ” پادشاه آسمان ها، یعنی عقاب .” عقاب کوچک به این فکرکرد که پرواز با اینهمه وقار و متانت در آسمان پهناور بهراستی که چه امتیاز بزرگی محسوب می شود، اما از آنجا که میدانست هرگز نمیتواند به یک عقاب مبدل شود، پرندهی جوان رؤیای خود را فراموش کرد. او تمام عمرش را با این فکر که فقط یک مرغوحشی است سپری کرد و سرانجام با همین فکر از دنیا رفت……………….
ادامه را در فایل pdf دنبال بفرمایید . موفق باشید